انجمن شاعران مرده

ساخت وبلاگ
سرم درد میکنهخیلی وقته اینجا ننوشتماما باز وقتی سرم از هجوم حرف های نگفته داره میترکه از اینجا جا بهتر پیدا نمیکنم****************ترکیب شعرهایی ک غلط و غلوط ب مدل من در میان! *****حرف هایی هست برای نگفتنتا نگاه میکنی وقت رفتن استباز همان حسرت همیشگیناگاهان چقد زود دیر می شود ..******************در آغاز هیچ نبود، کلمه بود، و آن کلمه خدا بود»و «کلمه»، بی‌زبانی که بخواندش، و بی «اندیشه»ای که بداندش، چگونه می‌تواند بود؟و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود،و با «نبودن»، چگونه می‌توان «بودن»؟و خدا بود و، با او، عدم،و عدم گوش نداشت،حرف‌هایی هست برای «گفتن»،که اگر گوشی نبود، نمی‌گوییم.و حرف‌هایی هست برای «نگفتن»؛حرف‌هایی که هرگز سر به «ابتذالِ گفتن» فرود نمی‌آرند.حرف‌هایی شگفت، زیبا و اهورایی همین‌هایند،و سرمایه ماورایی هر کسی به اندازه حرف‌هایی است که برای نگفتن دارد،حرف‌های بی‌تاب و طاقت‌فرسا،که همچون زبانه‌های بی‌قرار آتشند،و کلماتش، هر یک، انفجاری را به بند کشیده‌اند؛کلماتی که پاره‌های «بودنِ» آدمی‌اند...اینان هماره در جستجوی «مخاطب» خویشند،اگر یافتند، یافته می‌شوندودر صمیم «وجدان» او، آرام می‌گیرند.و اگر مخاطب خویش را نیافتند، نیستند،و اگر او را گم کردند، روح را از درون به آتش می‌کشند و، دمادم، حریق‌های دهشتناک عذاب برمی‌افروزند.و خدا، برای نگفتن حرف‌های بسیار داشت،که در بیکرانگی دلش موج می‌زد و بی‌قرارش می‌کرد.و عدم چگونه می‌توانست «مخاطب» او باشد؟هر کسی گمشده‌ای دارد،و خدا گمشده‌اي داشت.هر کسی دو تا است و خدا یکی بود.هر کسی، به اندازه‌ای که احساسش می‌کنند، «هست».هر کسی را نه بدانگونه که «هست»، احساس می‌کنند،بدانگونه که «احساسش» می‌کنند، هست.انسان یک «لفظ» است، که بر زبان آشنا می‌گذ انجمن شاعران مرده...
ما را در سایت انجمن شاعران مرده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esolookbaharan6 بازدید : 18 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1402 ساعت: 23:02